یه روز یه ...
یه روز یه ترک
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان . خیلی شجاع بود، خیلی نترس . جلوی زورگویی و استبداد ایستاد . جانش را کف دستش گذاشت و برای ایران فداکاری کرد.
یه روز یه رشتی اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی . او برای مهار کردن استبداد تلاش کرد، آنقدر جنگید تا جانش را فدای سرزمینش کرد.
یه روز یه عرب اسمش علی هاشمی بود ؛ سردار هور؛ جانش را فدای آرمانهایش کرد. فدای سرزمینش.
یه روز یه لُر
اسمش علیمردان خان بختیاری بود، او سرسختانه جنگید و ناجوانمردانه به شهادت رسید اما تسلیم زور و زورگویی رضا خان نشد. او جانش را فدای آزادی مردمش از ظلم و استبداد کرد.
یه روز یه اصفهانی اسمش حسین خرازی بود، سردار جبهه های جنوب. جنگید و خودش را فدا کرد تا بیگانه به من و تو زور نگوید.
روزی ما همه با هم بودیم. ترک و رشتی و عرب و لر و اصفهانی و … . جلوی همه ی زورگویان دنیا ایستادیم تا اینکه دشمنان رمز دوستی ما را کشف کردند و تصمیم گرفتند که قفل دوستی ما را بشکنند. حالا ما برای هم جوک می سازیم و به هم می خندیم .
و چه شادی بدی !